صفحه اصلی

خاطرات دکتر حمید احمدی، از همکاران سابق ناخدا افضلی

"گریز و گذر از مرز"، در گفتگو با مهین روستا و ناصر مهاجر، به نقل از کتاب "گریز ناگزیر" صفحات 879 الی 883

و اما درباره جریان انتخاب فرمانده نیروی دریایی: اواسط خرداد سال 1359 بود که در دفتر رئیس جمهور وقت، آقای ابوالحسن بنی صدر، درباره وضع آشفته ارتش صحبت می کردیم.

در آن ایام، نشانه‌هایی از حمله نظامی ارتش عراق به ایران دیده شده بود. تجاوزات مرزی و حتی هوایی پراکنده و هم چنین برخی عملیات تخریبی از سوی عوامل آنان در این سوی مرز در خوزستان انجام می شد. در آن روزها، به دفتر رئیس جمهوری برای گفت و گو دعوت شدم. سرهنگ هدایت الله حاتمی مشاور اطلاعاتی-امنیتی دفتر رئیس جمهوری و یکی دو نفر دیگر هم در این گفت و گو شرکت داشتند. در این جلسه، بر این نکته تأکید کردم که : دریادار طباطبایی که در سمت فرماندهی نیروی دریایی قرار دارد، خودش هم ادعای داشتن چنین سمت و مسئولیتی را ندارد. به طور مشخص تأکید کردم که در یک وضعیت احتمالی جنگ، او توان فرماندهی نیروی دریایی را نخواهد داشت.

بنابراین، برای سر و سامان به وضع آشفته فعلی در نیروی دریایی لازم است هرچه زودتر فرمانده جدیدی به جای وی انتخاب شود. چند روز بعد، از دفتر رئیس جمهوری به من تلفن زدند که برای مشورت به آنجا بروم. از من خواستند تا بررسی کنم و فرمانده جدیدی را برای نیروی دریایی معرفی کنم، کسی که توان فرماندهی نیروی دریایی را در یک شرایط حساس داشته باشد. من با ناخدا محسن بیدگلی که هم خانه بودیم (او در فاجعه کشتار بزرگ تابستان سال 1367 اعدام شد) صحبت کردم. معیار ما برای انتخاب، چند نکته بود. فرمانده نیروی دریایی باید با انقلاب موافق باشد، از تخصص حرفه‌ای برخوردار باشد و نیز از سلامت اخلاقی و در بین پرسنل به عنوان چهره ای خوش نام شناخته شده باشد. بدین ترتیب دو نفر را برای فرماندهی نیروی دریایی به دفتر رئیس جمهوری معرفی کردم: ناخدا بهرام افضلی و ناخدا مصطفی مدنی نژاد. بعد از معرفی آنان، سرهنگ هدایت الله حاتمی از من پرسید که از نظر سابقه خدمت، کدام یک از این دو ارشد هستند. گفتم ناخدا افضلی 2 تا 3 سال ارشد است.

س: می‌دانستید که ناخدا افضلی توده‌ای است؟
ج: نه ناخدا افضلی و نه ناخدا مدنی نژاد را به عنوان افسرانی که دارای تمایل سیاسی باشند نمی شناختم. با مدنی نژاد در جریان مسایل بعد از انقلاب آشنا شده بودم و می‌دانستم که با انقلاب توافق دارد و به نظرم می‌رسید که تا حدودی گرایش مصدقی دارد البته نه به عنوان فعال سیاسی طرفدار جبهه ملی. ناخدا افضلی را هم به عنوان یک دکتر مهندس در نیروی دریایی و کسی که با انقلاب توافق دارد می شناختم. او در سمت مسئولیت معاونت پرسنلی نیروی دریایی، جزو کسانی بود که تلاش می‌کرد از پاک سازی های ناشی از غرض ورزی های بی رویه جلوگیری کند و خاصه با پاک سازی افسران متخصص نیروی دریایی مخالفت می کرد. شناختم از او در همین حد بود. او قبل از انقلاب در معاونت لجستیکی نیروی دریایی کار می‌کرد و با حوزه تخصص دریایی من که در معاونت عملیاتی ستاد نیروی دریایی کار می کردم، ارتباطی نداشت. بعدها در مهاجرت سیاسی در افغانستان و از طریق روزنامه های کیهان و اطلاعات که جریان محاکمه افسران و نظامیان توده‌ای را چاپ می کردند، فهمیدم که ناخدا افضلی توده‌ای است.

در دوره جنگ ایران و عراق، ناخدا بهرام افضلی چند مصاحبه و سخنرانی کرده بود که این گمان را در من به وجود آورد که احتمالاً می‌تواند گرایش توده‌ای داشته باشد ولی تا آخر که هنوز از ایران خارج نشده بودم نمی دانستم که گرایش به حزب توده دارد و نیز با حزب در ارتباط است.

برگردم به آنچه می گفتم. چند روزی بعد از معرفی ناخدا افضلی و ناخدا مدنی نژاد، ساعت 9 صبح یکی از روزهای خرداد سال 1359 بود که از دفتر رئیس جمهوری به من تلفن زدند که به اتفاق ناخدا افضلی برای دیدار و گفت و گو با آقای بنی صدر به دفتر رئیس جمهوری برویم. همان روز با هما همسرم قرار داشتم تا به اتفاق هم برای انتخاب بخشی از وسایل زندگی‌مان به چند فروشگاه سری بزنیم. سریع به دفتر ناخدا افضلی که آن موقع در شغل معاون پرسنلی نیروی دریایی بود رفتم. برای اولین بار بود که با ناخدا افضلی صحبت می کردم. وارد دفتر کارش شدم و بعد از سلام و احوال پرسی گفتم: شما را برای دیدار و گفت و گو با رئیس جمهور دعوت کرده اند. قدری تعجب کرد که این دعوت چرا از طرف من به او ابلاغ می شود. برای اینکه او را از تعجب بیرون بیاورم گفتم: من مشاور نظامی دفتر رئیس جمهوری هستم. گفت: من کتاب جنگ "اعراب و اسرائیل" شما را خوانده ام. به نوعی خواست بفهماند که مرا از قبل می شناسد. به هما تلفن زدم و گفتم که در همان ساعت قرارمان، حدود یک ساعتش را باید به انجام وظیفه‌ای بگذرانم و بعد از آن به کارهایمان می رسیم. حدود ساعت 12 با اتومبیل ب ام و مغز پسته ای رنگ ناخدا افضلی به محل قرار با هما جلوی سینما امپایر رسیدیم و از آنجا به اتفاق هم به دفتر رئیس جمهوری رفتیم. هما در اتومبیل در انتظار ماند تا حدود یک ساعت بعد برگردیم. آن روز در دفتر رئیس جمهوری به ناهار دعوت شدیم که فکر می‌کنم عدس پلو بود و خیلی ساده. گفت و گو شروع شد و پرسش هایی از طرف رئیس جمهور طرح شد و ناخدا افضلی با دانش نظامی و توانایی خاصی توضیحاتی داد.

دو سه روز بعد از این دیدار بود که باز هم به دفتر رئیس جمهوری دعوت شدم. آقای بنی صدر حکم ناخدا دکتر بهرام افضلی را به سمت فرماندهی نیروی دریایی ایران و ناخدا مصطفی مدنی نژاد را به سمت جانشین فرماندهی نیرو، به دستم داد. سریعاً به محل کار ناخدا افضلی رفتم و حکم فرماندهی نیروی دریایی ایران را به او تقدیم کردم و به او تبریک گفتم. بعد از آنکه ناخدا افضلی آن حکم را خواند شادی تمام چهره اش را پوشاند. از او سؤال کردم چه کسی را برای جانشینی تان در نظر دارید؟ ناخدا افضلی فهمید که من در معرفی او به عنوان فرمانده ی نیروی دریایی نقش داشتم و یا لااقل این‌گونه تصور می کرد. با صمیمیت گفت: شما چه کسی را؟ گفتم نظر شما راجع به ناخدا مدنی نژاد چیست؟ گفت: افسر کاردان و جالبی است و یقیناً یکی از انتخاب های اول من است. گفتم خوشحالم که که شما هم این نظر را دارید. البته اگر شخص دیگری را هم در نظر داشته باشید، مراتب را به اطلاع رئیس جمهور می‌رسانیم و مطمئناً با پیشنهاد شما موافقت خواهد شد. کاملاً نشان داد که با جانشینی ناخدا مدنی نژاد توافق دارد. حکم مدنی نژاد را تقدیم او کردم.

به هر روی، زندگی و تجربه نشان داد که انتخاب آن دو چهره ی نظامی، انتخاب درستی بود و آنان نقش تاریخی یی در جنگ دریایی ایفا کردند. هفتاد و دو روز بعد از حمله نظامی عراق به ایران، در یک عملیات تاریخی و ماندنی در تاریخ جنگ ایران و عراق، نیروی دریایی عراق را نابود کردند.

س: اشاره تان لابد به عملیات "مروارید" است که در مقاله تان "فاجعه ی جنگ هشت ساله ی ایران و عراق فراموش شدنی نیست"، به آن پرداخته اید. عملیاتی که طراحش ناخدا افضلی بود. نه؟

ج: بله، عملیات "مروارید" در روز 7 آذر 1359 انجام شد. اجازه بدهید تا نقش نیروی دریایی ایران را در این نبرد از زبان فرمانده کل قوای وقت روایت کنم که می گوید: "حق این است که دو هفته و بلکه سه هفته ی اول جنگ، کار اصلی را نیروی هوایی و هوانیروز انجام داد. در دریا هم نیروی دریایی، کار نیروی دریایی صدام را ساخت که تأثیر بسیار بر جنگ بر جا گذاشت. زیرا کشورهای عرب را مطمئن ساخت که دریا در دست ایران است. شاید یک عامل از عوامل حاضر شدن به پرداخت غرامت این اثر بود."

فکر می‌کنم لازم است که به اختصار درباره ی عملیات مروارید توضیح بدهم تا ابعاد این نبرد تاریخی و اهمیت آن بیشتر مشخص شود. آنانی که با تاریخ نظامی و جنگ آشنایی دارند، به خوبی می‌دانند که نقش فرمانده نظامی در جنگ و هم چنین اهمیت برخی نبردها در سرنوشت جنگ چگونه است. مثلاً می‌دانیم که نبرد استالینگراد و شکست آلمان نازی در این نبرد، مسیر و سرنوشت جنگ را به سوی شکست بعدی ارتش هیتلری رقم زد. در جنگ ایران و عراق، بدون پیروزی عملیات مروارید نه تنها آزادسازی خرمشهر در 3 خرداد 1361 ممکن نبود، بلکه به طور یقین حداقل خوزستان از ایران جدا شده بود. برای روشن شدن ابعاد مسأله باید توجه کرد که بارگیری و تخلیه کالا برای کشور عراق از طریق بندر ام القصر خارج از اروندرود (شط العرب) انجام می گرفت. با پیروزی عملیات مروارید راه عراق به دریا بسته شد یعنی امکان ورود و صدور کالای آن کشور که بخش اعظم آن از طریق دریا انجام می‌گرفت ناممکن شد. دومین ضربه ی استراتژیکی که به واسطه ی این عملیات به عراق وارد شد قطع صدور نفت آن کشور بود. صدور نفت عراق در آن زمان از طریق دو سکوی عظیم نفتی به نام های البکر و الامیه در مصب اروندرود انجام می گرفت. در عملیات مروارید این سکوهای نفتی منهدم شدند و صادرات نفت آن کشور از این طریق ناممکن گردید. عملیات مروارید به فرماندهی ناخدا افضلی و نیز تحت فرماندهی عملیاتی ناخدا مدنی نژاد که بنا به تصمیم ناخدا افضلی و به منظور هدایت عملیات دریایی در پایگاه دریایی بوشهر مستقر شده بود به اجرا در آمد. سرفرماندهی عملیات در دریا با ناخدا همتی فرمانده ناوچه موشک انداز پیکان بود.

روز 7 آذر 1359 نقطه ی اوج عملیات بود. در این روز یازده فروند از یگان های شناور عراق، به قعر دریا فرستاده شد و از آن مقطع تا پایان جنگ، نیروی دریایی عراق از حیز انتفاع افتاد و جریان صدور نفت و ورود کالا از طریق دریا قطع گردید. در آخرین مراحل نبرد دریایی و به هنگام بازگشت به پایگاه دریایی بوشهر، ناوچه پیکان مورد اصابت یک موشک عراقی قرار گرفت و غرق شد و ناخدا همتی در آن نبرد دریایی جان باخت. از آن پس، روز 7 آذر روز نیروی دریایی ایران نام گذاری شده است.