موضع فرماندهان ارتش بعد از فتح خرمشهر و تمایلات جنگ طلبانه سران جمهوری اسلامی
منبع: کتاب "تحقیقی درباره تاریخ انقلاب ایران" صفحات 862 ، 863، 872، 884، 885، 887، 889
فرماندهان ارتش پس از فتح خرمشهر و بنا بر خط مشی سیاسی-نظامی تعیین شده قبلی، ادامه جنگ و وارد شدن به خاک عراق را نادرست می دانستند. آقای منتظری نیز در کتاب خاطراتش به این موضوع اشاره دارد که قبلاً به آن استناد کرده ایم. در گفتگویی که ناخدا افضلی فرمانده نیروی دریایی با سرلشگر ظهیرنژاد رئیس ستاد ارتش و نیز با برخی فرماندهان بلندپایه نظامی در آن زمان داشت، آنان هم به این موضوع تأکید داشتند. ناخدا افضلی بر آن شد در یک دیدار خصوصی با آقای رفسنجانی، ایشان را متقاعد کند که جنگ در این مرحله که منجر به پیروزی ایران شده، خاتمه پیدا کند.
ناخدا افضلی از نگارنده این سطور خواست، یک بررسی و تحلیلی از زاویه سیاسی-نظامی تهیه نمایم. پس از آماده شدن این بررسی و گفتگو با ناخدا افضلی، حدود دو هفته بعد از فتح خرمشهر، به اتفاق ناخدا افضلی و با مشارکت سرهنگ هدایت الله حاتمی (از نزدیکان آقای رفسنجانی و حزب جمهوری اسلامی) در منزل آقای رفسنجانی در خصوص دورنمای سیاست ادامه جنگ و ورود به خاک عراق، صحبت کردیم. این گفتگو حدود 2 ساعت و نیم به طول کشید. محور آن بررسی و تحلیل و صحبتهایی که با آقای رفسنجانی در میان گذاشته شده بود، ارائه فاکتها و دادههای سیاسی و نظامی در آن روز و مبتنی بر این واقعیت بود که ورود به خاک عراق، چه پیامدهایی را از نظر نظامی-سیاسی برای ایران به همراه خواهد داشت. واقعیت این است، پیشبینی آن مسایل، چندان پیچیده و بغرنج نبود که نتوان چشم انداز آن را ندید.
بعد از گفتگوی آن روز، به اتفاق ناخدا افضلی به منزل ایشان رفتیم تا بتوانیم یک ارزیابی از گفتگوی آن روز داشته باشیم. ناخدا افضلی از من پرسید: "نظر تو درباره موضع رفسنجانی و صحبت هایی که امروز با او داشتم چه بود؟" پاسخم کوتاه بود: "در سیمای این شخص، صلح نمی بینم." ناخدا افضلی پس از شنیدن این نظرم گفت: "عینا همان برداشتی است که من از او بدست آوردم." او پس از مکث و با غمی عمیق رو به من کرد و گفت: "حالا چه باید کرد؟" گفتم: "تا اینجا، دفاع از میهن بود و همه توان و زندگیمان را در این راه گذاشتیم ولی از این پس، جای ما در این ارتش نیست و باید راهی پیدا کرد و از آن خارج شد." ناخدا افضلی این سخن را تأیید کرد و دو ماه بعد، از آقای خامنه ای رئیس جمهور وقت تقاضای بازنشستگی نمود (که در جریان محاکمه در دادگاه شرع ارتش، ناخدا افضلی به موضوع تقاضای بازنشستگی اش از آقای خامنه ای اشاره کرد) .
آقای رفسنجانی در مصاحبه رادیو و تلویزیونی (چاپ در روزنامه اطلاعات بین المللی، 8 مهر 1379) صحبت از آمدن هیئت میانجی کنفرانس اسلامی به ایران کرده است ولی توضیح نداده که پیشنهاد این کنفرانس پس از فتح خرمشهر چه بوده است. واقعیت این جریان، چنین بوده است: رئیس هیات صلح کنفرانس اسلامی در 20 خرداد 1361 یعنی 17 روز بعد از فتح خرمشهر از هر دو کشور ایران و عراق خواست که با توجه به تجاوز اسرائیل به لبنان، جنگ را خاتمه دهند و نیروهای خود را برای دفع تجاوز اسرائیل به یک کشور مسلمان و مقابله با آن آماده نمایند. عراق، رسما به این درخواست رئیس صلح کنفرانس اسلامی پاسخ مثبت داد و طبق نامه 31 خرداد 1361 عقب نشینی نیروهای خود را آغاز کرد و اعلام کرد در ظرف 10 روز کلیه اراضی ایران را تخلیه خواهد کرد.
آقای خمینی در همین روز یعنی 31 خرداد 1361 اعلام داشت که از طریق فتح کربلا به لبنان خواهیم رفت. بدین ترتیب آقای خمینی سیاست ادامه جنگ تا فتح کربلا و از آنجا رفتن به لبنان را در این سخنرانی اعلام داشت.
حدود یک ماه و نیم بعد از فتح خرمشهر در تاریخ 21 تیر 1361، قطعنامه 514 شورای امنیت سازمان ملل متحد به اتفاق آرا تصویب شد و خواهان آتش بس و عقب نشینی نیروها به مرزهای شناخته شده بینالمللی شدند. عراق بلافاصله این قطعنامه را پذیرفت و ایران آن را رد کرد. فردای آن روز یعنی 22 تیر 1361، سپاه پاسداران حمله خود را به خاک عراق به نام عملیات رمضان آغاز کرد و با شکست سختی مواجه شد.
ناگفته پیداست که چنانچه جنگ با فتح خرمشهر خاتمه پیدا می کرد، این پیروزی ملی همواره با نام ارتش ایران همراه می شد. این موضوع، پدیدهای بود که موجب همبستگی ملی و احترام و علاقه ملی بین مردم و ارتش می شد. ارتش ایران بر خلاف تصورات رایج، در عمل نشان داده بود که در چه شرایطی حتی نظامیانی از درون زندانهای رژیم جمهوری اسلامی بیرون آمدند و وارد نبرد با دشمن متجاوز خارجی شدند و جان باختند. مردم در عمل لمس میکردند و میفهمیدند، وقتی پای منافع ملی ایران و دفاع از میهن پیش آمد، این ارتش در مجموع، علیرغم اینکه حاکمیت روحانیون را ضد منافع ملی ایران می دانست، در دفاع از میهن و گذشتن از جان دریغ نکرد.
از مقطع پیروزی ارتش ایران در فتح خرمشهر، ارتش ایران با هدف حاکمیت روحانیون در تعارض قرار گرفت. زیرا حاکمیت روحانیون به دنبال ایجاد بازوی مسلحی بود که در خدمت قدرت ولایت فقیه و حکومت فقها باشد. بدین ترتیب، پیروزی ارتش در فتح خرمشهر، نقطه فروپاشی ارتش ایران و پایان سرنوشت تاریخی آن بود.
شدت رویارویی بین فرماندهان ارتش و فرماندهان سپاه از مقطع فتح خرمشهر به بعد حدود 2 سال به طور نهان ادامه داشت. ریزش تدریجی فرماندهان ارتش چه آنانی که در جبهه های جنگ جان باختند و چه آنانی که اعدام و زندانی و یا ناگزیر به مهاجرت شدند. سرانجام، در اواسط سال 1364، با فرمان آقای خمینی در تشکیل نیروهای سه گانه سپاه (نیروی زمینی، هوایی و دریایی سپاه پاسداران) آخرین ضربهای بود که به سرنوشت تاریخی ارتش کلاسیک ایران وارد آمد.
آقای خمینی بعد از فتح خرمشهر متوجه این موضوع شد که فرماندهان ارتش مخالف ورود به خاک عراق و ادامه جنگ هستند. بنابرین، او میدانست که فرماندهان نیروهای کلاسیک ارتش نه میخواهند و نه میتوانند مجری اندیشه صدور انقلاب اسلامی باشند. لذا از این پس، آقای خمینی خط مشی تقویت و تشویق سپاه پاسداران را در پیش گرفت تا از این طریق بتواند صدام را سقوط بدهد. شایان ذکر است، حتی در دو جلسه تصمیم گیری در حضور آقای خمینی بعد از فتح خرمشهر و به منظور بررسی برای ورود به خاک عراق، هیچ یک از فرماندهان سه نیروی ارتش (نیروی زمینی، دریایی و هوایی) در آن جلسات شرکت نداشتند. (محسن رضایی، روزنامه رسالت، 3 مرداد 1380)
تمایل آقای خمینی به ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر به گونهای بود که حتی آقای منتظری جرأت نمی کرد، نظرات خود را در این مورد مستقیماً به اطلاع او برساند. حدود 6 سال پس از فتح خرمشهر و در اوج موشک اندازی های رژیم عراق به شهرهای ایران، آقای منتظری در اواخر 1366 نامهای به آقای خمینی برای خاتمه دادن به جنگ مینویسد و او موافقت نمی کند: "در اواخر هم من نامهای به امام نوشتم و برای چگونگی پایان جنگ طرحی داشتم ولی امام متأسفانه قبول نکردند، این نامه را من دو سه ماه قبل از قبول قطعنامه 598 نوشتم."
خط مشی سیاسی-نظامی جدید اعلام شده توسط آقای خمینی بعد از فتح خرمشهر یعنی صدور انقلاب اسلامی تا آنسوی کشور عراق، خط مشی عملیات نظامی را نیز تغییر داد و جنگ وارد دوره جدیدی شد. در این دوره شش ساله از جنگ تهاجمی که سرانجام آن با سر کشیدن جام زهر منتهی شد، فرماندهی عملیات در جنگ با ارتش عراق یعنی جنگ با ارتش کلاسیک عراق را به دست جوانانی داد که سن متوسط اعضای شورای عالی فرماندهان سپاه پاسداران 28 تا 29 سال بودند.
از اعضای شورای عالی فرماندهان سپاه پاسداران که مدت 6 سال مسئولیت عملیاتی جنگ به عهده آنان بود، حتی یک نفر از آنان تحصیلات نظامی در حد دانشکده افسری و یا دوره نظامی مقدماتی رسته ای در سطح آموزش گروهبانی ارتش را انجام نداده بودند.
در ادامه اختلافات بین فرماندهان ارتش و فرماندهان سپاه پاسداران، در اواخر سال 1361 آقای رفسنجانی نماینده آقای خمینی در شورای عالی دفاع به سمت فرمانده جنگ وارد عرصه تصمیم گیری نهایی در عملیات نظامی شد. بدین ترتیب، از این مقطع به بعد، مدیریت جنگ به دست آقای رفسنجانی و اجرای طرح های عملیاتی نظامی به دست فرماندهان سپاه پاسداران افتاد.