مرگ پیروزمند با چشمهای باز
یکی از روزهای بهاری سال 1350 بود. ناخدا بهرام افضلی و یکی از دوستان نظامی اش در اسکله پایگاه دریایی بوشهر در حال قدم زدن بودند. هنگام عبور از کنار دو ناو فرسوده و از رده خارج شده به نام های ببر و پلنگ که به اسکله بسته شده بودند، ناخدا افضلی گفت:
" توی این ناوها چه سکوت مرگ زایی حکم فرماست. بازنشستگی چه شکل غم انگیزی به آنها داده است. اینها خاطرات زیادی دارند. نه تنها خاطرات دریانوردی، بلکه یادآور خاطرات سیاسی برجستهای هستند. "
سکوت کوتاهی حکم فرما شد. سپس دوست نظامی اش گفت:
" بله، خاطرات انسانهایی که اعدامشان کردند. "
" تو آنها را می شناسی؟ "
" بله، البته نه آنطور که معرفی شان میکنند یا میخواهند معرفی شان کنند. "
ناخدا افضلی مکث کوتاهی کرد و با هیجان پرسید:
" راستی اسم این انسانها را چی میشه گذاشت؟ "
یک واژه با مفهوم مشخص و ماندنی: قهرمان. و افضلی افزود: مرگ پیروزمند با چشمهای باز. این عنوانی است که در تاریخ مردم ثبت خواهد شد.
بعد از پیروزی انقلاب و در جریان جنگ، روز هفتم آذرماه، به مناسبت شهادت ناخدا همتی و گروهی دیگر از پرسنل نیروی دریایی، روز نیروی دریایی نام گذاری شد. در مراسمی که در مسجد سپهسالار تهران برگزار شد یکی از روحانیون در پایان سخنرانی مذهبی خود شعر ناوی از موج نمی ترسد، او شیفته توفان است را از آغاز تا پایان خواند، بیآنکه بداند این شعر به چه مناسبتی و برای چه شخصیتی سروده شده است.
ناخدا افضلی که در مقام فرمانده نیروی دریایی در ردیف جلو نشسته بود به همکار نظامی اش گفت :
" یادت هست؟ "
" چی؟ "
" نه سال پیش، جلوی اسکله بوشهر. "
" آره، یادمه، مرگ پیروزمند با چشمهای باز. ای کاش همه بدانند که مضمون این سروده برای کیست؟ "
افضلی گفت: مهم این است که قهرمانانی مثل انوشه همیشه زنده اند. آن روز که مردم بدانند دیر نیست.