گفتگو با هاشمی رفسنجانی برای خاتمه جنگ
برای فرماندهان بالای نیروهای مسلح ارتش روشن بود که آقای رفسنجانی به عنوان نماینده آیت الله خمینی در شورای عالی دفاع و سخنگوی این شورا و به عنوان یکی از نزدیکترین افراد به آیت الله خمینی میتواند نقش اساسی در چنین مرحلهای ایفا کند. بنابرین او میتواند با توضیح وضعیت، آیت الله خمینی را متقاعد کند که آتش بس را پس از آزادسازی خرمشهر بپذیرد. از اینرو فرماندهان بالای نیروهای مسلح ارتش از ناخدا افضلی فرمانده نیروی دریایی خواستند که او در یک دیدار خصوصی با آقای رفسنجانی، پیامدهای ورود به خاک عراق را تشریح کند و به نادرستی ادامه جنگ و رفتن به داخل خاک عراق تأکید نماید.
ناخدا افضلی از نگارنده این سطور خواست، یک بررسی و تحلیل از زاویه سیاسی-نظامی در رابطه با ادامه جنگ و ورود به خاک عراق تهیه نمایم. پس از تهیه این بررسی، حدود دو هفته بعد از آزادسازی خرمشهر، ناخدا افضلی و من با حضور سرهنگ هدایت الله حاتمی (از نزدیکان آقای رفسنجانی در حزب جمهوری اسلامی و فرمانده بعدی دانشکده افسری که از طریق او زمینه آن دیدار در آن مقطع زمانی فراهم شده بود) در منزل آقای رفسنجانی در خصوص دورنمای سیاست ادامه جنگ و ورود به خاک عراق، صحبت کردیم. این گفتگو حدود 2 ساعت و نیم به طول کشید. در آن گفتگو با ارائه دادههای سیاسی و نظامی در آن روز، تحلیل شد که ورود به خاک عراق، چه پیامدهای فاجعه باری را از نظر نظامی-سیاسی برای ایران به همراه خواهد داشت. واقعیت این است، پیشبینی آن مسایل در آن روزها چندان پیچیده نبود که نتوان چشم انداز فاجعه بار آن را ندید. هنری کسینجر استراتژیست سیاسی معروف آمریکایی در همان زمان به وضوح گفته بود که این جنگ نباید برنده ای داشته باشد بلکه می باید با دو بازنده ختم شود.
بعد از آن نشست، ناخدا افضلی در ارزیابی آن گفتگو از من پرسید: "نظر تو درباره موضع رفسنجانی و صحبت هایی که امروز با او داشتیم چه بود؟" پاسخم کوتاه بود: "در سیمای این شخص، صلح نمی بینم." ناخدا افضلی پس از شنیدن این نظرم گفت: "عینا همان برداشتی است که من از او به دست آوردم." او پس از مکث و با غمی عمیق رو به من کرد و گفت: "حالا چه باید کرد؟" گفتم: "تا اینجا، دفاع از میهن بود و همه توان و زندگیمان را در این راه گذاشتیم ولی از این پس، جای ما در این ارتش نیست و باید راهی پیدا کرد و از آن خارج شد." ناخدا افضلی این سخن را تأیید کرد و دو ماه بعد، از آقای خامنه ای رئیس جمهور وقت تقاضای بازنشستگی نمود (که در جریان محاکمه در دادگاه شرع ارتش نیز به این موضوع اشاره کرد) و من نیز از فعالیتهای شبانه روزی گذشته ام کنار کشیدم و در مسئولیت مدیر آموزش و معاون دانشکده فرماندهی و ستاد نیروی دریایی ایران که در حال سازماندهی آن بودیم، مشغول کار شدم تا بتوانم پس از مدت کوتاهی با داشتن بیست سال سابقه خدمت به بهانهای بازنشسته شوم. به هرحال، با بازنشستگی ناخدا افضلی موافقت نشد و او حدود یک سال و نیم بعد از گفتگوی آن روز با آقای رفسنجانی، به جوخه اعدام سپرده شد و من نیز در اردیبهشت 1362 از مرز ایران گریختم و راه تبعید اجباری و زندگی در غربت را برگزیدم که تا اکنون 22 سال ادامه دارد.