پاسخ محمد حقیقت به جناب میرزا باقری درباره ناخدا افضلی
فردا، ششم اسفند ماه مصادف با سالگرد اعدام يكى از خوشنام ترين و شريف ترين فرماندهان ارتش ايران ، زنده ياد ناخدادكتر بهرام افضلى فرمانده نيروى دريايى ايران در دوران جنگ ايران و عراق میباشد. در چنين روزى او بهمراه نه ميهن دوست نظامى و غير نظامى و پس از طى يك دوره محاكمات دو ماهه در دادگاهی نظامى، بدون داشتن کوچکترین حقی بمنظور استفاده از وکیل مدافع برای دفاع از خود، و نیز در غیاب یک هیئت منصفه مستقل ، در دادگاهى دربسته و كاملا سرى كه خبرنگاران داخلى بدون شركت در جلسات آن و قبل از اثبات جرم متهمان، برای آماده سازی افکار عمومی ، آنرا با نام محكمه "جاسوسان " انعكاس میدادند، محكوم به مرگ شدند. تمامى متهمان ، قبل از شركت در جلسات دادگاهها، در مراحل مختلف بازجويى، تحت شديدترين شكنجه هاى جسمى و روانى قرار گرفته بودند و ماهيت واقعى اين دادگاهها حتى با اصول ٣٥ ، ٣٨ و ٣٩ قانون اساسى جمهورى اسلامى كه براى متهم سياسى در ايران حق و حقوقى قائل میباشد نیز در تضاد اشكار قرار داشت. نام و يادِ اين انسانهاىِ شرافتمند وبيگناه كه فقط به جرمِ داشتنِ عقيده و آرمانى والا ، محكومِ به مرگ گرديدند، امروز و پس از سى و يكسال كه از اعدامِ آنان ميگذرد، بيش از همیشه زنده و گرامى است .
در باره این جنایت سخیف و ضد انسانی بسیار گفته و نوشته شده است . همه انسان های آزاده ازهرعقیده و مرام، جنایاتی از این دست را که متاسفانه جمهوری اسلامی ید طولائی در ارتکاب آن داشته و دارد، محکوم کرده و از آن ابراز انزجار میکنند. امّا متاسفانه هستند کسانی که علیرغم شناخت نسبی به محکومین این بیدادگاهها و آنچه که در سیاه چالهای رژیم میگذرد، و نیز آگاهی به زیر پا نهاده شدن ابتدائی ترین حقوق مدنی و سیاسی در جامعه، هنوز هم همان تهمت ها و برچسب های حاکمیت را تکرار و یا باز نشر میدهند. یکی از کسانی که شخصا انتظار آنرا نداشتم تا آلوده چنین موضعگیری بدون مسئولیت گردیده و با استفاده از خاطرات جلا د بیدادگا ه نظام ی افسران میهن دوست و شریف ارتش ، اوراقی از روند باصطلاح محاکمه زنده یاد ناخدا بهرام افضلی را با همه اتهامات و برچسب های سخیفی که به او نسبت داده شده است باز نشر دهد ، آقای اصغر میرزا باقری از وقایع نگاران امروز نیروی دریائی ایران است.
تلاش کردم تا در زیر متنی که آقای میرزا باقری در این زمینه در فیس بوک خود گذاشته بود، نظرم را باز گو کنم که متاسفانه موفق نشدم . امّا با توجه به سالگرد اعدام این انسانهای مبارز و شریف و اهمیت مسئله ، ترجیح دادم تا من هم متن پاسخ خود به آقای اصغر میرزا باقری را برای آگاهی کسانی که به آن رجوع میکنند ، در اینجا منتشر سازم . این شما و این پاسخ من به مطلبی که ایشان در فیس بوک خود گذارده است.
جناب میرزا باقری گرامی! متاسفم که روایتی را از قو ل آقای ریشهری قاض ی جاه طلب قو ه قضائی ه غیر مستقل ، فاسد ومصلوب الاختیار، آنهم بدون کوچکترین اظهار نظرشخصی، در صفحه فیس بوک خود نقل کرده اید که ازپس گذران این همه سال وتسلط مداوم وتدریجی قشری ترین و فاسدترین بخش های حکومت بر منابع و منافع ملی کشور و سرنوشت مردم ، جای سخن بسیار دارد. نام ببرید تا کنون چند نفر و از کدام تشکل سیاسی یا دسته ، گروه و حزبی ، و حتی از خودی هایشان ، به فراموشخانه های سپاه و یا سیاه چالهای قوه قضائیه برده شده اند و بدون اتهام و یا اقرار به جاسوسی ، خیانت و براندازی به زندان های طویل المدت محکوم نشده ویا به جوخه های اعدام و چوبه های دار سپرده نشده اند؟ اگر دچار فراموشی شده اید، تاریخ و مردم ایران جنایات بی حد و حساب و کشتار جوانان و نوجوانا ن وطن را به دست مشتی خائ ن به آرمانهای انقلاب وفرصت طلبا ن سودجو و مفسده طلب فراموش نخواهند کرد.
همین چندی پیش " سردار سوداگر " از فرماندهان اطلاعات و عملیات سپاه در گفتگو با سایت بازتاب متعلق به محسن رضایی برای توجیه شکست های متوالی سپاهیان رژیم در جنگ با عراق مدعی شده است:
" من در حین عملیات کربلای 5، کالکی را از سنگرهای عراقی در جزیره بوارین پیدا کردم و نشان فرمانده سپاه دادم و گفتم: کالک عملیات خودمان است که به عراقی نوشته شده است. یکی از کالک های خودمان هم همراهم بود و آن را کنار کالک پیدا شده گذاشتیم و دیدم شبیه هم است و نام همه لشکرهای عمل کننده در کربلای یک تا چهار را نوشته است. مفهوم آن این بود که در عملیات کربلای یک تا چهار، فردی از قرارگاه به بالا اطلاعات را برده و به عراق داده است. "
" البته متوجه شدیم این نقشه مربوط به دو دوره پیش از طراحی نهایی است و سه ماه با تصمیم نهایی فاصله دارد که بعدها این مسأله مورد پیگیری قرار گرفت. البته کنترلی روی کسانی که به منطقه می آمدند، نبود و بعدها هم که مشخص شد احتمالاً افضلی، فرمانده نیروی دریایی که بعداً اعدام شد، جاسوس سیا بوده و اطلاعات را انتقال داده است. البته در موارد دیگر، ماجرا فرق می کرد و احتیاط های لازم اثر خود را می گذاشت. "
البته آقای ایرج مصداقی به این سرداری که بی مهابا و خیلی راحت دروغ میگوید و تهمت می زند، پاسخ شایسته ای داده است که توجه شما را در زیر به آن جلب میکنم.
از"سردار سوداگر "و امثال او که برای بالا کشید ن مال و منا ل مردم، با همین دغل کاریها و دروغ پردازیها فساد را در جامعه نهادینه کرده اند ، انتظاری جز این هم نیست. ولی امّا شما چرا ؟ شمائی که اگر از کادرهای نیروی دریائی هستید، یقینا از شخصیت نهایت انسانی زنده یاد ناخدا بهرام افضلی، خوش نامی ، کارائی و میهن دوستی وی آگاهی کامل دارید. میدانید که در تمامی دوران خدمت و بویژه در طول جنگ که سمت فرماندهی نیروی دریائی را داشت، با همه عشق ،اندیشه و تدبیر در راستای خود کفائی نیروی دریائی ، احیای آن و سربلندی میهن از هیچ کوششی فرو گذار نکرد. آیا سزاست که شما هم درست در همزمانی با سالگر د اعدا م ناجوانمردان ه زنده یاد ناخدا افضلی و نه تن دیگر از نظامیان و غیر نظامیا ن شریف و میهن دوست بدست ریشهری جلاد ، بجای ابراز ا نزجار و محکوم کردن این جنایت کثیف ، لاطالئاتی را که این به اصطلاح قاضی جاه طلب و بی اختیار سرهم کرده است، تکرار کنید . شمائی که به نظر میرسد با نوشتن و گزارش دادن روزانه اخبار و اطلاعات نیروی دریائی، تلاش دارید تا ضمن تاریخ نگاری، خدمات افسران و درجه داران نیرو را در اعتلای آن نیز بازتاب دهید، چگونه می توانید بر این همه خدمات ارزنده زنده یاد ناخدا افضلی چشم ببندید و بی مهابا تهمت های کثیفی را که عده ای از زمان رضا شاه تاکنون همواره و فقط بمنظور محدود و منسوخ کردن هرچه بیشتر احزاب چپ در جامعه و مصادره ابتدائی ترین حقوق شهروندی و آزادیهای مشروعی که مردم برای آن انقلاب کرده بودند را تکرار میکنند، تکثیر و باز نشر دهید. مگر افضلی چه میخواست و چه میگوید که در جائی او را جاسوس شوروی و در جائی دیگر جاسوس آمریکا و سازمان سیا مینامند !؟ فقط یک قلم از خدمات او، یعنی تاسیس دانشکده افسری نیروی دریائی آنهم با آن همه مشکلات زمان جنگ که گامی بس ارزنده در راه خود کفائی این نیرو و کشور بوده است کافی نیست تا بر همه این یاوه گوئی ها خط بطلان کشیده شود. جز این است که او شجاعانه و در همین بیدادگاه می گوید: ” در رژیم گذشته با پوست و گوشت و استخوان خودم فساد و ظلم و محرومیت را در جامعه احساس کرده بودم. برای خودم چنین تحلیل می کردم که برای فایق آمدن بر مشکلات و برای رفتن جامعه به طرف یک تعادل، به طرف یک قسط، لزوم یک حزب چپ... که انگیزه های خدمت اجتماعی یکسان برای افراد جامعه را داشته باشد، برای مملکت ما ضروری است، تا با مطرح کردن شعارهای مردمی و با اعلام نقطه ضعف ها، با ارائه راه حل ها، خدماتی را بتواند به جامعه انجام دهد .“
می بینیم که در همان اوان انقلاب نیروهای معینی از حاکمیت با براه انداختن کارزاری هیستریک ، برچسب سخیف ترین اتهامات و بالاخره کشتار بی سابقه نیروهای چپ و مدافعی ن برقراری تعادل و قسط در جامعه ، همه توان خود را بکار بردند تا انقلاب را از پشتیبانان راستین خود محروم و آنرا از مسیر عدالت خواهانه و مردمی خود منحرف سازند. در این راه از همه امکانات داخلی و خارجی نیزسود جستند و بالاخره هم با سرکوب نیروهای مردمی، بستن دهان ها و محدود کردن هرچه بیشتر آزادیهای دمکراتیک، آن کردند که میخواستند؛ تاراج منابع و منافع ملی با خیال راحت و بدون حضور مزاحمانی که برای بهروزی و ارتقای سطح زندگی محرومان جامعه مبارزه میکردند و می توانستند نقشه هایشان را برملا و خنثی سازند. نتیجه چه شد!؟ با به مسلخ برد ن صدها تن از شریف ترین و پاک ترین فرزندا ن این مرزو بوم و ایجاد رُعب و وحشت درجامعه، ستون آزادی انقلاب بهمن را که مردم با دادن قربانیان فراوان آنرا برپا و در تلاش استحکام بخشیدن به آن و نهادینه کردنش بودند، تخریب و تا آن جا پیش رفتند که هیچ حزب ویا تشکل سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی را تاب نیاورده و حتی احزاب خودی راهم با برچسب های جورو واجور ممنوع و چهره های موثر آنان را روان ه زندان هاکرده و در شوهای تلویزیونی بمنظور اعتراف به گناهان ناکرده، به نمایش گذاشتند . نخست وزیر محبوب امام و نیز رئیس سه دوره مجلس را حصر خانگی کردند و کلید ذخایر ارزی و صندوق های بانک ها را به دست مشتی شیاد، کلاهبرادار و دزد سپردند تا بیشرمانه ترین و بزرگترین غارت تاریخ را بر ملتی مظلوم تحمیل نمایند. آیا اگر بنا بر برچسب خیانت بود ، این اتهام زیبنده چه کسانی میشد !؟
مهندس میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت حکومت که اکنون خود بیش از چهار سال است که در حصر خانگی است ، سال ها بعد در یک مصاحبه مطبوعاتی درباره ادعای جاسوسی از سوی حزب توده ایران، از جمله گفت
”در جریان حزب توده، به ما تلفن زده شد که حزب توده توطئةوسیعی را پی ریخته و مسئله چنین مطرح بود که ظرف ۸۴ ساعت یا ۴۸ ساعت ممکن است اتفاقاتی بیفتد. تلفن کردیم به برادرمان جناب هاشمی رفسنجانی و مسئله با بقیه مسئولین بالای مملکتی مطرح شد. گویا حضرت آیت الله خامنه ای با آیت الله موسوی اردبیلی آن وقت تشریف نداشتند. بالاخره فوراً خدمت امام رفتیم. برادران اطلاعاتی مسئله را گزارش دادند. حضرت امام با دقت مسئله را گوش دادند. سپس تحلیلی در ظرف چند دقیقه از روند حرکت شرق و غرب ارائه کردند و فرمودند. این اطلاعات کاملا نادرست است. هیچ مسئله ای پیش نخواهد آمد. اصرار شد که آقا چنین نیست، خود آنان اعتراف کرده اند. ایشان فرمودند: من نمی گویم مواظب نباشید و تحقیق نکنید، ولی بدانید این مسائل و اطلاعات دروغ است. بعد هم تحلیل حضرت امام درست در آمد و نظر ایشان ثابت شد. پس از اثبات عدم کودتا، اتهام را به جاسوسی برای شوروی تغییر دادند...“ )به نقل از میرحسین موسوی با نشریه ”حوزه“، ) فروردین و اردیبهشت- خرداد و تیر 1369 ، شماره ۶۳ و ۶
آری چنین است نتایج یورش به نیروهای مردمی ؛ متاسفانه حاکمیت ها در خیانت به مردم
همیشه ابتدا از این نیروها که در مقدم ترین سنگر در راه بهروزی و سعادت توده های زحمتکش و
تهی دست مبارزه میکنند، آغاز و سپس با حمله به دیگر تشکل ها و نیروهای آزادیخواه و سیاسی ،
جامعه را به انحراف کامل و نابودی میکشانند. تاریخ نشان داده است که در یورش به نیروهای چپ و
مردمی، سایر نیروها با خیال آنکه رقیبی از بین میرود و خود در صحنه باقی خواهند ماند، از این نیروها
و مهم تر از آن، از آزاد ی اندیشه ، بیان و عقیده دفاع نمی کنند؛ غافل از اینکه همواره پس از سرکوب
و فتح این سنگر نوبت آنها نیز خواهد رسید و پ ر این حریق خانمانسوز دامن آنان را هم خواهد گرفت.
آقای میرزا باقری گرامی! یکبار هم که شده سعی کنیم از تاریخ بیاموزیم . آزادی عقیده و بیان
را بدون تهمت و برچسب ارج نهیم و باور کنیم جامعه زمانی میتواند رشد کند که در آن تنوع افکار و
اندیشه، و برخورد آزاد عقاید و آرا برقرار باشد.
جناب میرزا باقری! عذر میخواهم . شما حتما این ها را بهتر از من میدانید و تاسف من هم از
همین روست که با علم به این همه خیانت و جنایت در کشور ،باز هم نشانی های گمراه کننده داده
شود تا مردم را همچنان به دنبال آدرس های عوضی بفرستیم. البته این را هم باید اضافه کنم که
دوران عوض شده است . از آن روزها سی و یکسال میگذرد و مردم ایران در این مدت درس های
گرانبهائی آموخته اند.
برای شما، نیروی دریائی ایران و میهن عزیزم آرزوی افتخار و سربلندی دارم.
محمد حقیقت - پنجم اسفند ماه سال 1393 شمسی